-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 14:00
بطالت از اون موقع که اومدم تمام وقتم به بطالت می گذره. حساب که کردم هیچ درس نخوندم. فقط از حدود دو ساعت وقتم استفاده کردم که دوباره شازده کوچولو رو که یواشکی از آیدا کش رفته و آورده بودم خوندم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آذرماه سال 1384 03:58
آسمان صبح یه فرشته آسمونی اومد. با آسمونی ترین صدا واسم داستان یکی از دیدنای خدا رو تعریف کرد. اشکاش صورتم رو خیس کرد. بعدم منو با یه دنیا حسادت این پایین گذاشت و رفت. نشنید که ته دلم داد می زدم منم میخوام، منم میخوام. هنوز زنگ زیباترین صدای دنیا تو گوشمه.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 01:08
شب هست شب، یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است . باد - نو باوه ی ابر - از بر کوه سوی من تاخته است . *** هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده یی راهش را . با تنش گرم،بیابان دراز مرده را ماند در گورش تنگ - به دل سوخته من ماند . به تنم خسته، که می سوزد از هیبت تب ، هست شب . آری شب
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 19:30
من؟ نظرت چیه آجیلی؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1384 18:17
سفر صحبت سفر که شد به آجیلی گفتم تو هواپیما می خوابم. آجیلی گفت که اون نمی خوابه کتاب می خونه. یادم اومد که منم عاشق خوندنم پس چرا نمی تونم بخونم؟ یادم اومد که یه زمونی وقتی با اتوبوس از دانشگاه می رفتم شهرستان آرزوم بود یه چراغ داشته باشم تا بتونم تو شب هم بخونم. چرا اینجوری شده بودم؟ هواپیما که بلند شد (( دکتر نون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 02:08
پایان آروم تموم شد. من سر و صدا نکردم. تحریک نکردم، معذرت خواهی هم کردم بدون اینکه اشتباهی کرده باشم. با هیچکی دعوا هم نکردم. کی ضرر کرد؟ نمی دونم. ولی من نبودم که ضرر کردم. من اصلا به فکر سود و ضرر خودم نبودم. آروم تموم شد. من هم آروم مردم. هیچکی نفهمید. پاک مردم و با صداقت. هیچکی نفهمید که مردن یعنی چی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 03:02
... -چندتا؟ ۱۳ تا -نحسه -مال دوست داشتن که باشه مقدس میشه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 07:33
جنگ مدتها از جنگ می گذرد. مدتهاست که دوست ندارم یادم بیاید که جنگ بوده است. ولی اینجا آرامترم. می توانم به یاد بیاورم. ۷ سالم بود. مدرسه باید شروع می شد. هر روز کیفم را که یادم نیست چه رنگ بوده است دستم می گرفتم و می رفتم درب مدرسه. می گفتند تعطیل است. بروید فردا بیایید. چند روز قبلش هواپیماها پشت خانه مان را زده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 17:30
مهر از تخته سیاه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 06:03
کثافت پنهان نیک آهنگ صادق باشد یا دروغگو، مامور باشد یا مستقل، هوچی باشد یا آب زیر کاه کس متفاوتی در دنیای روزنامه نگاری اصلاح طلبان است. یادداشت های بسیار روان نوشته او درباب دورانی که در روزنامه های ایران سر کرده است توانست موجی به راه اندازد تا هیبت پوشالی بسیاری از روزنامه نگاران اصلاح طلب را که به زلزله عملکردشان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 09:04
آشفتگی دیگه ایران نمیرم. امروز کنفرانس ژئوتکنیک بودم. دیگه چیزی ندارم، هیچی. آرش و سامان از آلبرتا اومده بودن. به هیچکی نمیشه اعتماد کرد. کنفرانس های مسخره. باید به حال خودم یه فکری کنم. مردن چقدر خوبه. نه؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 09:28
تئاتر این اولین نمایشی بود که اینجا می رفتم. اسمش The Bomb-itty of errors بود در واقع رپ خوانی شده (به قول خودشون Ad-rap-tation که کلمه جدیدیه) نمایش کمدی اشتباهات شکسپیر بود. دانشجوهای دانشکده تئاتر اجراش می کردن و البته بسیار عالی. بیش از یک و نیم ساعت رپ زدن و بازی بسیار پر تحرک در نقش های متعدد که فقط چهار نفر بر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 20:16
بچه هایی که اسم پدر را انتخاب می کنند چینی هایی که میان اینجا همه اسمشون رو عوض می کنن و اسم های اینجایی می ذارن مثل کریس، پیتر و .... بهونه شون اینه که تلفظ اسمشون خیلی سخته. یه دفه که صحبتش شد معلم زبانم که آمریکایی بود حرفم رو تایید کرد که این کار مسخره ایه و تلفظ مشکل اونا نیست، مشکل ماست که باید باهاش کنار بیایم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریورماه سال 1384 03:30
سرخپوست ها امروز خیلی بی حال بودم. بعد ار ظهر اومدم دانشگاه. توی محوطه چمن وسز دانشگاه ( می تونید از اینجا همین الانش رو ببینید) رقص بومی سرخپوست ها بود. لباس ها بسیار زیبا، رقص ها هم خیلی قشنگ، من تفاوت آوازها رو متوجه نمی شدم. ۷-۸ مرد دور یه طبل بزرگ می نشستن و می خوندن. بعد که پرسیدم گفتن اکثر آوازها فقط ریتم و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1384 02:01
عدالت گزارش مرکز پژوهش های مجلس هفتم درباره وضعیت خدمت سربازی در ایران و پیشنهاد کاهش آن بنا بر میزان تحصیلات بسیار کارشناسانه تهیه شده است. شاید در یک کشور دیگر تهیه یک گزارش مسئله خیلی مهمی جلوه نکند و جزیی از وظایف عادی مجلس تعبیر شود. ولی وقتی حافظه ملی، قانون متحجرانه، طبقاتی و ضد انسانی فروش خدمت را که به بهانه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 08:07
با انصاف؟ تا حالا دوبار تو وبلاگم به این صفت مفتخر شدم. هر دوبار هم این دو دوست گفتن که بر خلاف تصور قبلیشون یه ذره با انصاف هستم. برام جالبه که این دوبار هم من از دو نفر ظاهرا کاملا متضاد خوب نوشتم. یکبار از خاتمی خوب نوشتم که یه طرفدار ایشون بهم اینو گفت و این دفعه هم از احمدی نژاد که باز هم یه طرفدار ایشون همین...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 08:35
دو دولت کسانی که اونهمه توی سرشون زدن که اگر احمدی نژاد بیاد اینطور میشه و اونطور. اونایی که اونو متهم می کردن که به آثار باستانی و ملی اهمیت نمیده بهتره این نقل قول ها رو بخونن تا ببینن فرق این دو دولت در چیه: میراث فرهنگی خاتمی و احتمالا رفسنجانی یا معین: ((حسین مرعشی، رییس سابق سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تاکید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 01:07
مسجد سلیمان - زلزله القایی- هیس! موضوع لرزه خیزی القایی موضوعیه که مدت زیادیه در دنیا مورد توجهه. اگرچه هنوز نتونسته پیشرفت قابل توجهی بکنه. زلزله های القایی در اثر ساخت و آبگیری سدها، اثر زلزله های قبلی (پس لرزه ها)، استخراج و تزریق موادی مثل آب، گازها یا هیدروکربن ها در زمین، حفاری معادن و ... پدید میان. بخش اول...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 11:10
دوباره ... ۱ این نا آرامی من یعنی که تو نیستی، یعنی که تو نمانده ای. یعنی که این لعنتی تو را برده. آنطرف خط ها، آنطرف سیم ها. یعنی که تو رفته ای. مثل برق که می رود. مثل نا وقتی که اینجا ساعت خاموشی است. ساعت خواب. این آشفتگی من یعنی که تو غروب کرده ای. در مغرب این شیشه ای. روزها نیامده ای. گذاشته ای اینجا بوی نا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 04:29
تجارت بخشی از زندگی است. استیل - ۲۰۹۵ دلار مسی - ۲۷۹۵ دلار ارتشی- نیروی هوایی- ۲۲۹۵ دلار
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 10:28
شرم باید شرم کنیم. اینو بخون.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 21:02
سیاه و سپید ۱ حالا باید بروی عزیز من! می دانی که همه همیشه ام را منتظر رفتن خاکستریت بوده ام. هنوز تا انتها میلیاردها بند انگشت راه داری! هنوز خاموش شدن ته سیگارهای انتظار را روی پوست سفیدت تجربه نکرده ای! هنوز ندیده ای چگونه می شود صدها تن تنهایی سربی را بلعید بدون اینکه در گلویت گیر کنند، و بعدش هم پر از اشتهای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مردادماه سال 1384 22:40
ی او تلخی نکند شیرین ذقنم، خالی نکند از می دهنم عریان کندم هر صبح دمی ،گوید که بیا، من جامه کنم در خانه جهد، مهلت ندهد، او بس نکند، پس من چه کنم از ساغر او گیج است سرم، و ز دیدن او جانست تنم تنگ است بر او هر هفت فلک ، چون می رود او در پیرهنم از شیره او من شیر دلم، در عربده اش شیرین سخنم میگفت که تو در چنگ منی، من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 08:43
یک تند نوشته: گریه شارون برایم جالب بود که شارون که هیچ باکی از جنایت درباره فلسطینیان نداشته با دیدن صحنه های خروج اجباری شهرک نشینان یهودی از غزه گریسته است. چند نکته در این میان از باب روانشناسی قدرت جالب است: ۱. هیچ قدرتمداری سیاه مطلق نیست. بیینید اینکه شارون می گرید نشان دهنده این است که او به چیزی (حالا هر چقدر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 07:11
برنامه: تفریح کنار یه دریاچه سه راهی. مثل همیشه برعکس برنامه. به جای راست پیچیدن به چپ. یه روستا. در همه خونه ها پر از سبدهای گل. خیابون ها شنی ولی به نحو غیر قابل تصوری تمیز. یه کافه. -چی می خوری؟ -قهوه با شیر و شکر. -لیست غذا می خوای؟ -آره. ممنونم. -یه نون دارچینی. -فقط همین؟ -آره. فقط اومدم اینجا که ببینم قهوه خونه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 03:33
فرانسه بیشتر از یه ماهی میشه که یه کلاس دو ساعت و نیم در هفته فرانسه میرم. یه خوبیش اینه که معلمه مون فرانسه زبانه. نسبت به این مدت از پیشرفتم ناراضی نیستم با تقلا و دیکشنری می تونم کتابهای کودکان رو بخونم. خیلی دوست دارم یه روز بتونم راحت فرانسه بخونم (فعلا بیشتر به خوندن فکر می کنم تا چیزهای دیگه). هیچ جمله ای نمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مردادماه سال 1384 08:04
استاد من خوشحالم که می تونم به همه بگم من بهترین سوپروایزر دنیا رو دارم. برق حسادتی که به خاطر داشتن اون تو چشم دیگران حس می کنم و متلک هایی که ازشون می شنوم اگرچه موجب تاسفم واسه تنگ نظری اونا میشه ولی نمی تونم پنهون کنم که باعث میشه بیش از همیشه بهش افتخار کنم و خوشحال باشم. هر وقت کسی ازم بپرسه استادت چطوره میگم:...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1384 07:46
حوصله ملی از بعد کلان نگری ( چیزی که من خصوصا در باره فردیت آدمها دوست دارم بهش بگم از بالا دیدن) وقایع هشت ساله اخیر نشون میده که حداکثر مدت حوصله ملی در ایران حدود شش ساله (از انتخاب خاتمی تا انتخابات مجلس هفتم). منظورم از حوصله ملی مدت زمانیه که اکثریت ملت حاضرن به خاطر یک آرمان، هر چقدر هم براشون متعالی باشه و هر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 06:22
خاتمی رفت! عجیب است. با اینکه همه از راست و چپ و مخالف و موافق بدش را می گویند هیچکس ته دلش راضی نمی شود بگوید او بد بود. واقعیتش این است که تمامی ملت، تک تکش، من، تو، همه مسئولین (همه شان)، و همه جور اپوزیسیون و مخالف ته دلشان دوستش دارند. ولی با این وجود، همین همه نشان دادند که دیگر نمی خواهند او یا کسی شبیه او را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 01:02
ماتم امروز کلی گریه کردم. ماتم سنگینیه.