-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 خردادماه سال 1384 09:33
آرزوی چشم تو بودن من هم نامه ناصر زراعتی و پاسخ سیمین بهبهانی را به آن که خواندم اشک در چشمانم حلقه زد. خوب است آدمی آنقدر باشد که حتی چشم و پای او بودن نیز مایه دلخوشی و افتخار باشد. براستی که تمامی دنیا نیز به بهای آزادگی نمی ارزد.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 01:54
بی عشق بی عشق اینجا بوی مرگ میداد. از حافظ خواستم به اینجا هوای زندگی بده اینو بهم گفت. هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه خمار بماند محتسب شیخ شد و فسق خود از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 21:20
بازی واقعا دیگه داره همه چی لوس و بیمزه میشه. بازی هم بازی های قدیم. یاد تقلب بازی های ۲ خردادی رفسنجانی و مهدوی کنی بخیر. حتی یاد گریه بازی های ۱۸ خردادی خاتمی بخیر. وقتی به دقت نکاه می کنم تو اون مملکت و بیرون از اون فقط یک نفر هست که میشه بهش اعتماد کرد و بزرگ دونستش: شیرین عبادی . کاشکی قدرش رو بدونیم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1384 21:01
۲ خرداد دوم خرداد همیشه به عنوان مقدس ترین روز زندگیم باقی می مونه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1384 19:57
نیلز بور یکی از برنامه های با ارزش بی بی سی فارسی برنامه اندیشه ها درباره شخصیت های قرن بیستم است که رامین جهانبگلو تهیه و اجرایش می کند. علیرغم اینکه جهانبگلو مجری خوبی نیست ولی با استفاده از دانشش توانسته برنامه را به خوبی ارائه کند. برنامه این هفته درباره نیلز بور فیزیکدان دانمارکی بود. این یکی از قشنگترین برنامه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1384 06:18
کتاب امروز خوندن اولین رمان انگلیسی ام رو تموم کردم. اینجوری احساس بیهودگی و بطالتی که از خوندن روزنامه ـ مجله و اینترنت بهم دست داده بود داره کمتر میشه. توی سایت SparkNotes اطلاعات نسبتا مفیدی راجع به کتاب نوشته شده. البته بیشتر به درد بعد از خوندن کتاب می خوره. این تعریف رئالیسم جادویی رو بد نیست بخونید: Magical...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1384 01:00
مصدق من، نخست وزیر من
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 08:45
رای دیگر باید بروید رای بدهید. قالیباف خوشتیپ کرده، احمدی نژاد هم ثبت نام کرده تا لج همه تان را بالا بیاورد، رفسنجانی هم از اولش مسبب رونق اقتصادی بوده و مخالف قتل های زنجیره ای. کروبی هم که از آن قباهای رنگ روشن دخترکش خاتمیایی پوشیده و قرار است نفری پنجاه هزارتومن به همه تان بدهد. معین هم که تیپ و لباس درست و جسابی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 05:18
وبلاغ من این هفته حرفای جالبی راجع به وبلاگم شنیدم. عزیزی گفت تو فقط فحش میدی و دوستی گفت فاشیستی می نویسی. فکر کنم لازمه آدم شم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 02:22
... حس بی مصرفی و کم کاری دارم. خبرهای بدی که لحظه لحظه می رسن و خبرهای بدتری که منتظرشونم. خستگی و زانودردی که این روزا عایدم شده و رهام نمی کنه، اسباب کشی و اینکه طول می کشه تا به جای جدیدم عادت کنم همه اینها باعث شده حس کم بازدهی داشته باشم. ماشین هم که تعمیره بیشتر حس می کنم تنوع ندارم. اینترنت هم که هنوز درست و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1384 08:37
دو قدم تا دوست یکى پیش بایزید بسطامى رفت و گفت: یا شیخ! همه عمر در جست و جوى حق به سر بردم و اَندبار حجّ پیاده بگزاردم و چند دشمنان دین را در غزا سر از تن برداشتم و چند مجاهده ها کشیدم و چند خون جگرها خوردم، هیچ مقصودى حاصل نمى شود. هر چند بیشتر مى جویم، کمتر مى یابم. هیچ توانى گفت که کِى به مقصود برسم؟ شیخ گفت:...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1384 02:47
خوزستان، قلب ایران با شناختی که من از خوزستان دارم حسم اینه که هیچوقت هیچ تبعیضی بین اعراب و فارس ها نبوده و نیست. محرومیت خیلی زیاده ولی برای همه هست. به نظر من شورش اعراب به چند دلیله. اول اینکه جدایی طلبی. دوم اینکه قدرت طلبی مثلا مدت زیادیه که تقریبا با هماهنگی نمایندگان مجلس سعی میشه تمامی مسئولین عرب باشند. سوم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 00:55
تلخ این روزها خیلی گوشت تلخ شدم. بی ادب، بد رفتار، خسته و کسل. نمی دونم دلیلش چی می تونه باشه. شاید از شرایط موجودم احساس رضایت نمی کنم اما همه اینها دلیل نمیشه که کسی رو از خودم ناراحت کنم ولی می دونم که دارم اینکارو می کنم. این روزها مدام می میرم و زنده میشم. خوابیدن هام هم خسته کننده هستن.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 23:50
خسته نمی دونم چی میشه ولی مطمئنم که خدای من واسه من بد نمی خواد.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 فروردینماه سال 1384 21:52
گند سیگارچی ها- کور و کچل ها افتضاح روزنامه نگاری و وبلاگ نویسی در آمده است. حال آدم را به می زنند. از دم کلفتهایی مثل شمس الواعظین که بگذرم و آدمهای مسخره ای مثل ابراهیم نبوی و حسین درخشان را که کارشان به مرز دلقک بازی رسیده کنار بگذارم این نسل آشغالی که مهمترین بهای فعالیت سیاسیشان ذکر اسمشان در یک رادیوی وابسته به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 فروردینماه سال 1384 01:53
گره گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام گغتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 اسفندماه سال 1383 17:08
عید ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که دادی نرود از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراق بر گرفتی ز حریفان دل و دل می دادت برسان بندگی دختر رزگو بدرآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم تست جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و گل و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 06:16
چگونه پست می شویم؟ همیشه وقتی به بقیه نگاه کرده ای که دیگران را به بازی می گیرند و یا به اعتماد دیگران خیانت می کنند یا زندگی آنها را به یغما می برند از خود می پرسی چگونه توانسته اند تا این حد پست شوند. واقعیت این است که به سادگی. به همان سادگی که تو پست می شوی بدون اینکه حس کنی. وقتی پست شدی هیچ حس نخواهی کرد. حتی حس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1383 08:39
گم شدن - خر بودن زنگ زدم خونه. بابا خیلی نگران بود. گفت خواب بدی دیده. بیچاره حتی به مامان هم نگفته بود که نگران نشه. خواب دیده بود من هشت نه سالمه و به هم بیرون رفتیم و من گم شدم. توی تپه ماهورها گم شده بودم. وقتی خواسته بود منو پیدا کنه خودش هم گم شده بود. خواب عجیبیه. کاشکی یکی واسم دعا می کرد که گم نشم. دیشب تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1383 21:18
محمود محمد طه این کسیه که می خوام راجع بهش کار کنم. یه مصلح دینی سودانی که تکفیر و اعدام شده. حیف که کسی نیست کمکم کنه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1383 00:26
دنیای کوچک تو - چقدر دوستم داری؟ - خیلی! - یعنی چقدر؟ ده تا؟ - به اندازه دنیا - همش همین؟ - نه! بیشتر از همه دنیا! وقتی این را گفتی خودت هم نمی دانستی دنیایت اینقدر کوچک است؟ می دانستی؟ خاک بر سر ما که روشنفکر مملکتمان می شود ابطحی و باید برویم در وبلاگ احمقانه اش فرق قبا و لباده را بخوانیم، انگار که آخرین مدهای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1383 03:56
قدرت به هر بهایی جبهه مشارکت که در انتخابات های قبلی وعده آزادی و جامعه مدنی می داد همکنون که دریافته است حیثیتش در کسب آزادی قابل دفاع نیست به حربه کثیف قوم گرایی که در جامعه ایرانی با توجه به سابقه فرهنگی و جغرافیایی و دشمنانی که هدف آتی خود را تجزیه ایران اعلام کرده اند به جز به تجزیه ایران نخواهد انجامید متوسل شده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1383 16:48
مشت حس بدی دارم: دوست دارم یکی محکم توی مشتش بگیردم. فشارم بده تا له و لورده بشم. بعد هم پرتم کنه به سمت یه دیوار تا بهش بچسبم. فکر کنم درستش اینه که ما هم با قرار دادن بنر بالا از کمیته حمایت از وبلاگ نویسان پشتیبانی کنیم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1383 06:44
قیام حسینی در میان تفاسیر حکایت این قیام ذاتا قابلیت پوشش طیف وسیعی از تفاسیر را داراست که هر کدام را دلایلی همراهی می کنند. از تفسیر عارفانه وحدت با ذات باری تا تفسیر فقهی امر به معروف و نهی از منکری، از تفسیر اجتماعی اصلاح طلبانه تا تفسیر سیاسی قدرت طلبانه، از تفسیر شخصیتی آزادگی نفس تا تفسیر اخلاقی پاک سرشتانه....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 20:04
مرغ نیم بسمل این بهترین توصیفیه که میتونم از خودم بکنم: مرغ نیم بسمل
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفندماه سال 1383 01:23
Time of Favor ((زمان تب)) اولین فیلم اسراییلی بود که می دیدم که از فیلم های جایزه دار اسراییل هم بود. قصه عشقی که با افراطی گری یهودی در محو مسجدالاقصی و برپایی معبد به جاب آن آمیخته بود. دختری که پدر روحانیش که همواره فلسفه معبد رو تبلیغ می کرد می خواست اون رو به عقد بهترین شاگردش دربیاره و به خاطر این احساس تحقیر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1383 03:06
واقعیت عاشقی واقعیت عاشقی دروغ است. این هم از پست والنتاین من! حالا به این جمله از همیشه مطمئن ترم. فقط احمقی مثل من می تونه زندگیش رو پای عاشقی بذاره. هیچوقت طرف دیگه تون حاضر نیست کمترین هزینه ای براش بپردازه. یادمه یه دختره وبلاگ نویس که مدتی با هم چت می کردیم (اسمش عسل بود) آخرین بار برگشت بهم گفت که دیگه نمی خواد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1383 00:08
دیدار از جنوب نمی دانم چرا یاد سعیدی سیرجانی افتادم که قبل از قتلش توسط اطلاعات در اعتراف گفته بود که او را به حنوب برده اند و با نشان دادن جبهه ها باعث شده اند او از کردارش پشیمان شود. بخوانید: « وقتی انقلاب شد من فکر میکردم این یک انقلاب کمونیستی با پوسته اسلامی است اما وقتی به سرزمینهائی که روزگاری رزمندگان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1383 12:17
بدون دخترم هرگز وقتی تو دهه شصت تبلیغات صدا و سیما و روزنامه ها رو علیه کتاب بتی محمودی می دیدم باورم شده بود که این فیلم یه توطئه ضد ایرانیه. ولی الان که اصل فیلم رو دیدم، دیدم که تقریبا هیچ دروغی توش نیست و حتی گاهی هم سعی کرده غیر منصفانه برخورد نکنه. محمود یک نمونه واقعی شوهر مذهبی دهه شصتی ایرانی و حقوقی که بتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 06:35
سرد اونی که می خواستی تو غبارا گم شد مرغی شد و پشت حصارا گم شد اسم تو رو رو بال مرغا نوشت رو کنده سبز درختا نوشت یه روز که بارون میومد بهش گفت یه روز دیگه رو موج دریا نوشت دریا با موجاش اونو از خودش روند مرغ هوا گم شد و اونو گریوند اونی که می خواستی تو غبارا گم شد مرغی شد و پشت حصارا گم شد باد اومد و تو جنگلا قدم زد...