دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش / وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها، کز روی طبع / سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک / زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام / نی گرت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی، گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنود / زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل، یا خموش
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد / آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش