-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 01:06
کلگری من کلگریم. خوش میگذره.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 05:36
امروز با پرندگان Double-crested Cormorant امروز وسط دو تا جزیره رودخونه نشسته بود و از جاش تکون هم نمیخورد. یک ساعت تمام. انگار به زمین چسبونده باشنش. خوشگل سرشو بالا نگه میداره. موقع شکار ماهیهای کوچیک تا عمق ۹ متری غواصی می کنه. Red-winged Blackbird این خوشگله، خیلی. اصلا چشمم رو خیره کرده بود. برام خیلی جالب بود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 02:06
یک روز خوب کوچولو بودن امروز یه روز عالی بود. روزی که برای اولین بار بعد از اومدنم به کانادا ساعت ۶ صبح از خواب پاشدم، دوش گرفتم و رفتم کنار رودخونه. هوای نیمه بارونی، درختای سبز، پرندههای مهاجر، دیوانه کننده بود. اینکه رنگهای متفاوت یه پرنده برات خیلی مهم باشن. اینکه رنگ پای یه پرنده برات مهمش کنه. یا اینکه خط سفید...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 00:29
شریفه من، تو فقط ده سالت بود. زنی خواهرشوهر ۱۰ سالهاش را کشت. دوست دارم این خبر رو تا آخر عمرم با خودم تکرار کنم و باهاش بمیرم و زنده شم. دوست دارم از شدت بغض بمیرم. تن کبود ندیده شریفه که یادم میاد تمام تنم میلرزه. به رعشه میفتم. سرم رو توی دستام میگیرم. اشکام میخوان چشمام رو پاره کنن. گاهی فکر میکنم دیوونهام....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 10:29
وبلاگ من
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 07:48
ازدواج یک متعصب مذهبی محمد شاهین عبدالقادرخان پسر خیلی خوبیه. در مقایسه با محمد غلام سرور هم خونهای بنگلادشی دیگم که ریش هم نداره خیلی منطقیتر و فهمیدهتره. ( اونم بچه خوبیه البته، بامزهاس). بچه باهوشی هم هست. این عکسش هم از صفحه اول مجله خبری دانشگاهه که درباره جایزه علمیایه که گرفته. از روزی که بعد از سه سال...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 03:33
بازخوانی گذشته (۵) - خودکشی دماوند پرده مه رو کشیده روی خودش. حیفم میاد که این دفعه نمی تونم کلاه کجش رو از اینجا ببینم. باد سردی میاد و آفتاب بدون ابر می تابه. این باید قشنگترین روز توچال باشه ولی نه بدون دماوند! نه! فقط کافی نیست که باد باشه و آفتاب. جای دماوند خیلی خالیه!... کنار یه شیب تند دراز می کشم. کلاهم رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 20:39
ناتالی دختر خوبیه امروز تو راه اومدن به دانشگاه ناتالی رو دیدم. پرسیدم کی میری فرانسه. گفت فردا. گفتم حتما خیلی خوشحالی. گفت نه. احساس کردم گریه می کنه. گفتم گریه می کنی؟ گفت آره و اشکاش پایین اومدن. ناتالی یه دختر فرانسوی نه چندان خوش قیافه است که تو اردوی کریسمس دیده بودیمش. دختر خوبی که خیلی غیراجتماعی بود و تحملش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 05:00
بازخوانی گذشته (۴) - واگویه!واگویه! واگویه! در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد. این خلق بتفصیل در هر پیشه ای و منصبی می کوشند و تحصیل نجوم و طب و غیر ذلک می کنند و هیچ آرام نمی گیرند، زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است. (مولانای من – فیه ما فیه)...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 04:10
زن ایرانی دیشب کلوب فیلم انجمن اولین برنامهش رو داشت. دو تا فیلم دیدیم. دو زن تهمینه میلانی و خواب سفید حمید جبلی. اولش استقبال کم بود و اعصاب منو خورد کرد که واسه کی ما داریم کار میکنیم. بعد صحبت شهرام آرومترم کرد که میگفت از این به بعد ما واسه خودمون میشینیم فیلم میبینیم. منتظر هیچکی هم نمیمونیم. هرکی خواست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 06:48
جانی کش شنبه با کیوان رفتیم Walk The Line رو دیدیم. یه روایت دیدنی از زندگی جانی کش ابرخواننده راک ان رول. باز هم به این نتیجه رسیدم که فیلم خوب رو فقط باید توی سینما دید. این فقط به دلیل کیفیت تصویر نیست بلکه برای یه همچین فیلم موزیکالی صدا از همه چی مهمتره. خوب خیلی خوش گذشت. بعدش هم عالی بود.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 05:58
جنایت فراموش شده شواهد و قرائن درباره جنایت خلافت ترکان مسلمان عثمانی یا ترکیه امروزی به قدری مسلم و واضح است که انکار آن بسیار احمقانه مینماید. نسلکشی فجیعی که روی نسلکشیهای دیگر جهان را سفید کرد. نسلکشی که مسلمانان انجام دادهاند آنهم در قرن بیستم. نوع وطنپرست مسلمانی که هنوز هم بسیاری از آنان آمادگی یک کشتار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 03:55
دوست داشتم ... دوست داشتم انگشتانم روی لبهایت راه بروند. صدا که آمد نشد. - کجایی؟ نباید از زیر دستم میجستی وقتی انگشتانم روی لبهایت آویزان بودند. ... ... ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 01:43
ایران من- عروسی قشقایی منبع
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 06:30
انجمن ایرانی ما امروز طراحی وب سایت انجمنمون رو تموم کردم. چیز بدی نشد. مسلما اصلا حرفهای نیست ولی در عین سادگی دلنشینه. تا حالا بعضی ها که دیدن تعریف کردن، خوب همینم خوبه که تو اولین تجربهمون شرمده نشدیم. واسش یه وبلاگم طراحی کردم. خوب من به بحث باشگاههای انجمن زیادی علاقمندم. باشگاه دو، باشگاه دوچرخه سواری،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 19:20
دلتنگی دلم واسه تنهاییم تنگ شده. می خوام تنها باشم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 06:37
امروز من روز خسته کنندهای بود؟ نمیدونم. با یه انتظار چند ساعته بینتیجه شروع شد. یه هویچپلو پختم که برخلاف تصورم اصلا مزه پلوی خوشمزه مامان رو نمیداد. هوای بیرون عالی بود ولی بیرون نرفتم. نمیدونم، شایدم از تنبلی. شام دعوت بودیم خونه استر. امروز هم عید ایستر بود. خوش گذشت. خواهر استر و دوستش هم اونحا بودن. مرد مسن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 04:38
سبز نامت را که بردم احمقانه زد زیر خنده: ((بوی سبزه میدهد.)) این چیزی بود که پشتسرهم می گفت و ریسه میرفت. اولش گفتم این که خل است. کمی فکر که کردم دیدم راست می گوید. ((تو بوی سبزه می دهی.)) مثل دیروز که رفته بودم بدوم. پارک کنار رودخانه جوری بود که انگار تو همه جایش را دستمالی کرده باشی. مستم کرده بود و من فکر کردم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 03:32
بازخوانی گذشته (۳) - آخرین سفر پیدایش خسته بودم و تنها، تنها بودم و بی همدم، بی همدم و بی عشق! پس آفریدن تو را آغاز کردم. که می دانست که تو را چگونه خواهم ساخت ؟ حتی خویش نیز نمی دانستم! در ابتدای ذهن من تو حیوان نبودی و آدمی نیز! عظیم تر بودی و فراختر! و مهربان بودی و خواستنی! و آنگاه در اولین روز مقدس آفریدمت، باشد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 21:59
ملکه ای که زن نبود نمایش الیزابت رکس در تئاتر Greystone دانشگاه داستان یک شب بیداری ملکه الیزابت اول در کنار شکسپیر و بازیگرانش بود. شبی که ملکه به یاد می آورد همانند مردانی که نقش زنان را بازی میکنند او نیز مدتها مطابق جنس خود رفتار ننموده و زن درونش را خفه کرده است. بعضی از بازیها عالی بودند از جمله بازی ملکه و ند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 05:14
مدیریت تفکر این نرمافزار Mind Manager رو تازه پیدا کردم. از طریق کلاس سمینار باهاش آشنا شدم. برای نظم دادن به روند فکری خصوصا برای کارهای فکری علمی که نیاز به روند منطقی دارند خیلی کمک می کنه. در واقع تنها کاری که میکنه اینه که بهتون اجازه میده روند فکریتون رو به تصویر بکشید و نقصها، قوتها، موقعیت هر تفکر، سلسله...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 03:10
بازخوانی گذشته (۲) - دلخوشی اینجا میشه خوشحال بود که آبشار زیبایی رو میبینی که توی کارت پستالهای که شب عید بهت هدیه میدن دیدیش! اینجا میشه خوشحال بود که هنوزم مثل بچه ها، که همیشه -حتی تو بچگی- حسرت شبیهشون بودن رو داشتی میشه وسط یه رودخونه سرد، از سر و کول دیگران بال و پایین بری بدون اینکه کسی بهت یادآور شه که بزرگ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 04:22
عددی یا تحلیلی؟ خوب این یکی دو هفته اوضاع بد نبود. بالاخره این خلاقیتی که یه مدتی بدجور خوابیده بود و حدود یکی دو ماه پیش چشماش رو نیمه باز کرده بود پاشد و تو رختخواب نشست. خودبخود کنارش هم پرکاری اومد و بازدهی. داستان منم شده داستان حسنی احمق که به مدرسه نمیرفت و ... حالا که باید واسه امتحان زبانم بخونم یهو ویار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 07:57
پر کن پیاله را پر کن پیاله را کاین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمی برد این جام ها که در پی هم می شود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم نمی برد من با سمند سرکش و جادویی شراب تا بی کران عالم پندار رفته ام تا دشت پر ستاره ی اندیشه های گرم تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره های...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 07:15
بازخوانی گذشته (۱) - قصه یک خواب هیچوقت به خودش نگفتم که خیلی چیزها رو اون به من داد. شاید اگر بهش می گفتم باور نمی کرد فکر می کرد نوعی تملق عاشقانه است ولی الان به شما اینو میگم، واقعیت این بود که من با دیدن اون خیلی تغییر کردم، مدتها بود که احساس عشق نکرده بودم، یه جورایی از عشقهای دیگران بوی تعفنی شبیه بوی یه مرده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 02:27
می روی، می آیی مثل باد شده ای. می روی. می آیی. چه کنم جز اینکه سردم شود یا بلرزم؟ می دانم نمی مانی. از حالا باید بیشتر لباس بپوشم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 06:33
بی نشاط بهار نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید نشان داغ دل ماست لالهای که شکفت به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید بیا که خاک رهت لالهزار خواهد شد ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن ببین در آینهی جویبار گریهی بید چه جای من که در این روزگار بی فریاد ز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 18:34
خبرت هست؟ خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد؟ خبرت هست که دی گم شد و تابستان شد؟ خبرت هست که ریحان و قرنفل در باغ زیر لب خندهزنانند که کار آسان شد؟ خبرت هست که بلبل ز سفر باز رسید؟ در سماع آمد و استاد همه مرغان شد؟ خبرت هست که در باغ کنون شاخ درخت مژدهی نو بشنید از گل و دستافشان شد؟ خبرت هست که جان مست شد از جام بهار؟...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 06:28
انتقام بپرستمت یا نه چه فرقی دارد. بت من باشی یا نباشی اهمیتی ندارد، امشب می شکنمت. تمام کوچه های خواب را دربدر به دنبالت خواهم گشت تا تکه تکه ات کنم تا شبم را نیاشوبی، تبرم را ببین. دیگر شبهایم را حرامت نخواهم کرد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 20:57
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد گرد جهان گردیده ام، بسیار خوبان دیده ام، اما تو چیز دیگری. تو قهرمانی از جنس دیگری، مَرد. حتی تو از جنس گنجی هم نیستی. تو و سلطانی و چند تن دیگر آبروی عدالت و وکالت این ملکید. تو هم می توانستی مانند هزاران وکیل بالارتبه و پایین رتبه دیگر وکالت را به گندآبی بدل کنی، اما تو جیز دیگری، تو بوی...