شعر و سیاست
این شعر حافظ چنان با زشتی سیاست حاکم آغشته شده که وقتی می شنویدش اصلا اون عظمتی که توش تنیده شده قلبتون رو تصاحب نمی کنه. طول کشید تا تونستم بهش اجازه بدم قلبم رو تکون بده و خاطرات فرساینده زندگی رو به یادم نیاره.
بر سر آنم که گر ز دست بر آید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته یر آید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جو بو که برآید