ی دوستت دارم


هیچگاه لیاقت این دو کلمه را نداشته ای!‌هیچوقت ارزش شنیدنش را نداشته ای.
 آن روز که می گفتی:
 می دانم که دوستم داری! (و این را تو می گفتی، این کلامی بود که هیچگاه آنقدر ارزش آن را نداشته ای که من به زبانش بیاورم.)
من نگفتم نه! من دروغ نمی گویم! دروغ هذیان دل نیمه جانی است که در ترس نمردن غوطه می خورد. دروغ چرک دملی است که به تیغ خواستن ها و نداشتن ها سر باز کرده است.من هیچگاه دروغ نمی گویم. 
و من نگفتم آری! آه! تو هیچگاه لیاقت شنیدن کلام راستی را نداشته ای! این خودت بودی که این را می گفتی! و این را تو دریافته بودی. می دانم! همیشه باهوش بوده ای! می دانم که این هوش را از خداوند به ارث برده ای! هوشی که مملو از شیطنت و بازیگوشی است.  همچون خداوند که همیشه پیامبران را در کنار شیاطین می آفریند و مرگ و زندگی را توامان به دیگران هدیه می کند! 
چهره ام را که دیدی خندیدی! مسخره خندیدی:
عاشقم شده ای؟
 همیشه خنده هایت مرا به گریه انداخته است. تو همیشه با ملاحت خنده هایت، تمامی غمهای جهان را به مسخره می گیری. تو لیاقت هیچ چیز را نداشته ای و با این وجود همه چیز من بوده ای!