سالگرد


امروز اولین سالگرد اومدنم به کاناداست. نمی دونم باید چه حسی داشته باشم ولی می دونم چه حسی دارم. دلتنگم. این حرفیه که همیشه وقتی صحبتش میشه می گم و امروز هم به عثمان و هالا سر میز نهار گفتم:
اینجا عالیه ولی کشور من نیست.
شاید به خاطر همینه که دست و دلم نمیره واسه مهاجرت اقدام کنم ( و میدونم که این از حماقتمه). نمیدونم بعضی وقتا فکر می کنم شاید ازدواج بتونه مشکل دلتنگی رو حل کنه، کسی چه میدونه شاید هم دوبرابرش کنه. به هر حال فکر می کنم با این شرایطی که پیش اومده به اون هم هیچ امیدی نیست. به هر حال هر وقتم که به ایران رفتن فکر می کنم حالم به هم می خوره.

نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم.