یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
میروی و مژگانت خون خلق می ریزد
تیز میروی جانا ترسمت فرو مانی
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت می برد به پیشانی