حافظ وتو

دل از من برد و روی از من نهان کرد/خدا را با که این بازی توان کرد 
شب تنهاییم در قصد جان بود/خیالش لطف‌های بی‌کران کرد 
چرا چون لاله خونین دل نباشم/که با ما نرگس او سرگران کرد 
که را گویم که با این درد جان سوز/طبیبم قصد جان ناتوان کرد 
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من/صراحی گریه و بربط فغان کرد 
صبا گر چاره داری وقت وقت است/که درد اشتیاقم قصد جان کرد 
میان مهربانان کی توان گفت/که یار ما چنین گفت و چنان کرد 
عدو با جان حافظ آن نکردی/که تیر چشم آن ابروکمان کرد 

نظرات 3 + ارسال نظر
دانیال دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ق.ظ http://downloading.mihanblog.com

سلام وبلاگ خوبی دارید به من هم سر بزنید من وبلاگ رو 5 یا 6 باز به زر میکنم و هر چه شما بخواهید در آن قرار میدهم خوشحال میشم سر بزنید راستی اگر با تبادل لینک موافقید لینک من را قرار دهید بعد به من خبر دهید تا لینکتون رو بذارم ممنون موفق باشید بای

آجیلی دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:58 ب.ظ

خیلی زیبا بود داداشی.

آجیلی دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:59 ب.ظ

حیف که با صدای شجریان نشنیدمش ... دلم سوخت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد