این چند روزه از شر اینترنت و اتلاف وقت پاش راحت بودم. تو کتابخانه Sait که اسم گندهش South Alberta Institute of Technology هست نشستم. دستام اصلا جون ندارن بنویسن. پشت کلهم هم داره تیر میکشه و همه ماهیچهجاتم درد میکنن.
نمیدونم چرا درد دارم. دیروز رفته بودیم بنف. خیلی خیلی خوش گذشت. با تلهکابین که اسم احمقانه Gondola رو روش گذاشتن رفتیم بالا. اصلا حال تله سیژ و تله کابین تهران رو نمیداد. ولی خوب هرچی بود کوه بود و منم که شش هفت ماهی میشه کوه ندیده بودم و عقده کوه رفتن داشت می کشتم حسابی خرکیف شده بودم.
پارک بنف خوشگله ولی عمرا به پای مناظر طبیعی ایران نرسه. کوهاش همه زیر ۳۰۰۰ متر ارتفاع دارن و تنوع گونههای گیاهیش خیلی کمه. بعد از مدتی کاجها برات تکراری میشن البته نه توی یک روزی که من بودم. به هر حال سرویس خیلی خوبی توی پارک داده میشه که اون رو با ایران متفاوت میکنه. مسیرهای طراحی شده کوهپیمایی، تابلوهای راهنمای خیلی خوندنی، بروشورهای کامل. البته من اگه تو ایران هم روال بصورتی پیش میرفت که یه زمونی بوده بود، مطمئنم حالا پر از جاهایی بسیار مرتبتر از بنف بود. واسه پایین اومدن قید بلیط برگشت گاندولا رو زدم و خودم پایین اومدم. تصورش هم احمقانه است با دمپایی و پاچههای شلوار بالا زده. توی گل دمپاییهام شلپ شلوپ میکردن و توی برف پاهام یخ میزدن. تازه اونقده دیوونه شده بودم که سر و صورتم رو هم خیس میکردم. به نظر میاد این درد احمقانه هم مال دیوونگی دیروزه که باعث شده تمام ماهیچههام سرما بخورن. به هر حال دیشب نتونستم خوب بخوابم. نفهمیدم چرا ساعت شیش صبح از خواب پریدم. و حالا دارم از خستگی و درد میمیرم.
راستی من عقده ای یه کار دیگه هم کردم و اون خوردن غذای ایرانی بود مثل قیمه و کباب. به هرحال خوش گذشت. باید امشب برگردم ساسکاتون و از فردا هم باید مثل اسب کار کنم. خوشجالم که اینجا بودم و خوش گذشت و خوشحالم که برمیگردم به شهر خوشگل خودم ساسکاتون.
ساسکاتون کوچولوی عزیزم، من واقعا دوستت دارم.
خوش به حال ساسکاتون که تو انقده دوسش داری!!