سلام. چند وقتی نبودی و نبودیم و از این حرفا! انتخابات چطور بود؟ ها؟ خیلی با حال بود و من جزء معدود روزنومچه ای ها یی بودم که از قبل از دور نخست اومدن دکتر رو حدس زده بودم. گفتمان عدالت خواهی همینطوری زمین نمی مونه ! گلناز خوب این جمله را می فهمد که یک بورژواست! مسلماْ برای ملت قابل تحمل نبود یک عدهای سر پست باشند که یا دغدغه ی حقوق بشر دارند یا چادر چاغچول و از این حرفا و خب من از سر مادر گلناز زیاد دیدم با این جمله:( نگاه کردن به مناظر فقر آدم رو دیوونه می کنه!) و وقتی به خواست گلناز تدریس در مدرسه ی نیکان رو پذیرفتم از نزدیک با تفکر نژاد پرستانه ی هر دو دسته آشنا شدم و تو هم برای اکبر گنجی نا راحت نباش این بنده ی خدا می خواد گرامشی بشه تا ببینیم !
مرادیان
چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:15 ق.ظ
جالب تر اینه که گلناز مدتی عدالتخواس بعد یهو بیخیال همه چی میشه میره واسه گنجی سینه چاک می کنه.... البته اقتضای سنه شه و خوب دیگه. من هنوز خیلی دوستشش درم با اینکه بچه اس و حالا بیشتر درک می کنم حرفهای راست و دروغ مادرش رو که به من به خاطر کاریزمام در گلناز معترض بود. خب! ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست. آینده مال عدالتخواه هایی که ما و استادهای ما مثل موریانه در ترکتازی دوم خرداد پرورششون دادیم و حالا نیمچه و نیمه با بار نشست. ؛؛؛ گلناز ملک؛؛؛ نوشته بود ۱۷ میلیون لمپن! از فعالین جنبش زنان؛؛سزا؛؛ درک نمی کنه چون مثل گلناز بورژواست
مرادیان
چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ق.ظ
این روزها بعد از انتخابات به طرز باور نکردنیی به پدر گلناز فکر می کنم و برای روشن تر شدن وخامت اوضاع انقدر بدون که صبح تا ۱۰ شب سر تدوین یک فیلم و شب تا صبح سر یکی دیگه ام و امشب استثنایی باحال بود و جالبتر اینکه به علت تخریب هاشمی!!!! دارن... بعله دیگه... بایس بریم استنطاق!!! اما خدا می دونه خیلی ذهنم درگیر این آدمه! فکر می کنم عصر این جماعت که براشون مهمه فقط و فقط دخترشون باکره بره خونه ی یه بچه حاجی و سلام علیک های مخنث بی بهاشون گذشته . بعیده دیگه کسی بتون سر مردم اینطوری کلاه بذاره! یعنی هم نماز بخونه و ادعای تدین داشته باشه و هم یه ویلای بزرگ داشته باشه و از مصاحبت فقرا عار و ننگ داشته باشه!
[ بدون نام ]
چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:39 ق.ظ
مخلص کلوم اینکه شتر گم کرده ها رسیدن به قصر بایزید! یعنی امثال این بابا و دار و دسته اش نمیتونن اسلام عثمانی و طلحه زبیری داشته باشن اما از همه ی اینها جالبتر سوال ذهنمه یعنی چطوری میشه با شکم سیر خوابید وقتی خیلی ها زن و مرد و بچه زیر پل می خوابن؟ و امثال بابای گلناز و داداشاش با آموزشی که از غرب می بینن اما از مردمشون بیگانه اند واقعاْ چه خدمتی می تونن بکنن؟ یا گلنازی که در یک نوبت ۱۰۰ هزار تومن کتاب می خره با تحصیلش به کی می خواد خدمت کنه و به راستی آیا اینها به مرگ معتقدند؟
[ بدون نام ]
چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:03 ق.ظ
فرهاد خان قبل از هولفتونی روی این مطلب فکر کن و برام بنویس به نوشته ات احتیاج دارم( بدون اغراق) من دوستش دارم اما احساس می کنم این طایفه خیلی ترسناکند. خیلی. شدم مثل ماهان وسط شب جن زده! کاش شاملو زنده بود!( بی اغراق) خوشا به حالش که مرد. راستی به سبک بابای گلناز و دار ودسته ی همیشه مومنش: سلام علیکم و رحمه الله
[ بدون نام ]
چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:19 ب.ظ
نمی دونم چرا یه دفعه دلم خواست این رو برات بنویسم داداشی ... : دیده دریا کنم و صبر به صحرا فگنم ... وندر این کار دل خویش به دریا فگنم .../ یادته بهم گفتی این شعر حافظ رو خیلی دوست داری! می دونی من فقط یه چیزی هست که هر چی بیش تر پیش می ریم و هر چه بیشتر زمان می گذره ٬ بیشتر می فهمم ... این که هیچ جایی مثه دستای خدا گرم نیست ... می دونی اون دست ها رو از پشت قلب های کارکرده می شه پیدا کرد ... قلب هایی که رگ های برجسته روش همه صبوری ها ... عاشقی ها و دردهاش رو نشون می ده ... قلب های پاک و مهربون و بزرگی مثل قلب تو!!
این نیز بگذرد .........این جمله رو همیشه تو ذهنت داشته باش گاهی خیلی به کار میاد.......نه اینکه بخوام ساده از کنار کلمه هات بگذرم اما این سرما هم میگذره یه دلی میخواد بزرگ مث دل تو...منو که فراموش نمیکنی؟دوستای ادم گاهی دلگرمین...امیدوارم وجود منم همینجوری باشه...یعنی یه وجود موثر...اگه دلت خواست با کسی حرف بزنی دو من حساب کن باشه؟یادت که نرفته.............داداشی من
سلام. چند وقتی نبودی و نبودیم و از این حرفا! انتخابات چطور بود؟ ها؟ خیلی با حال بود و من جزء معدود روزنومچه ای ها یی بودم که از قبل از دور نخست اومدن دکتر رو حدس زده بودم. گفتمان عدالت خواهی همینطوری زمین نمی مونه ! گلناز خوب این جمله را می فهمد که یک بورژواست! مسلماْ برای ملت قابل تحمل نبود یک عدهای سر پست باشند که یا دغدغه ی حقوق بشر دارند یا چادر چاغچول و از این حرفا و خب من از سر مادر گلناز زیاد دیدم با این جمله:( نگاه کردن به مناظر فقر آدم رو دیوونه می کنه!) و وقتی به خواست گلناز تدریس در مدرسه ی نیکان رو پذیرفتم از نزدیک با تفکر نژاد پرستانه ی هر دو دسته آشنا شدم و تو هم برای اکبر گنجی نا راحت نباش این بنده ی خدا می خواد گرامشی بشه تا ببینیم !
جالب تر اینه که گلناز مدتی عدالتخواس بعد یهو بیخیال همه چی میشه میره واسه گنجی سینه چاک می کنه.... البته اقتضای سنه شه و خوب دیگه. من هنوز خیلی دوستشش درم با اینکه بچه اس و حالا بیشتر درک می کنم حرفهای راست و دروغ مادرش رو که به من به خاطر کاریزمام در گلناز معترض بود. خب! ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست. آینده مال عدالتخواه هایی که ما و استادهای ما مثل موریانه در ترکتازی دوم خرداد پرورششون دادیم و حالا نیمچه و نیمه با بار نشست. ؛؛؛ گلناز ملک؛؛؛ نوشته بود ۱۷ میلیون لمپن! از فعالین جنبش زنان؛؛سزا؛؛ درک نمی کنه چون مثل گلناز بورژواست
این روزها بعد از انتخابات به طرز باور نکردنیی به پدر گلناز فکر می کنم و برای روشن تر شدن وخامت اوضاع انقدر بدون که صبح تا ۱۰ شب سر تدوین یک فیلم و شب تا صبح سر یکی دیگه ام و امشب استثنایی باحال بود و جالبتر اینکه به علت تخریب هاشمی!!!! دارن... بعله دیگه... بایس بریم استنطاق!!! اما خدا می دونه خیلی ذهنم درگیر این آدمه! فکر می کنم عصر این جماعت که براشون مهمه فقط و فقط دخترشون باکره بره خونه ی یه بچه حاجی و سلام علیک های مخنث بی بهاشون گذشته . بعیده دیگه کسی بتون سر مردم اینطوری کلاه بذاره! یعنی هم نماز بخونه و ادعای تدین داشته باشه و هم یه ویلای بزرگ داشته باشه و از مصاحبت فقرا عار و ننگ داشته باشه!
مخلص کلوم اینکه شتر گم کرده ها رسیدن به قصر بایزید!
یعنی امثال این بابا و دار و دسته اش نمیتونن اسلام عثمانی و طلحه زبیری داشته باشن اما از همه ی اینها جالبتر سوال ذهنمه یعنی چطوری میشه با شکم سیر خوابید وقتی خیلی ها زن و مرد و بچه زیر پل می خوابن؟ و امثال بابای گلناز و داداشاش با آموزشی که از غرب می بینن اما از مردمشون بیگانه اند واقعاْ چه خدمتی می تونن بکنن؟ یا گلنازی که در یک نوبت ۱۰۰ هزار تومن کتاب می خره با تحصیلش به کی می خواد خدمت کنه و به راستی آیا اینها به مرگ معتقدند؟
فرهاد خان قبل از هولفتونی روی این مطلب فکر کن و برام بنویس به نوشته ات احتیاج دارم( بدون اغراق) من دوستش دارم اما احساس می کنم این طایفه خیلی ترسناکند. خیلی. شدم مثل ماهان وسط شب جن زده! کاش شاملو زنده بود!( بی اغراق) خوشا به حالش که مرد. راستی به سبک بابای گلناز و دار ودسته ی همیشه مومنش: سلام علیکم و رحمه الله
این هم می گذره .....
نمی دونم چرا یه دفعه دلم خواست این رو برات بنویسم داداشی ... :
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فگنم ... وندر این کار دل خویش به دریا فگنم .../ یادته بهم گفتی این شعر حافظ رو خیلی دوست داری!
می دونی من فقط یه چیزی هست که هر چی بیش تر پیش می ریم و هر چه بیشتر زمان می گذره ٬ بیشتر می فهمم ... این که هیچ جایی مثه دستای خدا گرم نیست ... می دونی اون دست ها رو از پشت قلب های کارکرده می شه پیدا کرد ... قلب هایی که رگ های برجسته روش همه صبوری ها ... عاشقی ها و دردهاش رو نشون می ده ... قلب های پاک و مهربون و بزرگی مثل قلب تو!!
این نیز بگذرد .........این جمله رو همیشه تو ذهنت داشته باش گاهی خیلی به کار میاد.......نه اینکه بخوام ساده از کنار کلمه هات بگذرم اما این سرما هم میگذره یه دلی میخواد بزرگ مث دل تو...منو که فراموش نمیکنی؟دوستای ادم گاهی دلگرمین...امیدوارم وجود منم همینجوری باشه...یعنی یه وجود موثر...اگه دلت خواست با کسی حرف بزنی دو من حساب کن باشه؟یادت که نرفته.............داداشی من
تو چقدر آبجی داری خوش به حالت!