حسرت
سیاوش دیروز اومد پیشم. مدام درباره مشخصات خونه ای که قسطی خریده حرف میزد و با این خونه که من توشم مقایسه می کرد. پسرش رو هم باهاش آورده بود و بدجوری باهاش حال می کرد. بعدشم منو برد ماشین مدل دوهزاری رو که خریده بود نشونم داد. بعدشم با اون صداقت همیشگی و به قول محمد سادگی شهرستانیش با صراحت فخرفروشانه ای گفت که دیگه همه چیش روبراهه. خونه داره، ماشین داره و .... نهایتا هم گفت که ترجیح میده بره تو کار بیزنس و فقط منتظره درسش تموم شه.
بهش حسودیم شد.