دو قدم تا دوست
یکى پیش بایزید بسطامى رفت و گفت: یا شیخ! همه عمر در جست و جوى حق به سر بردم و اَندبار حجّ پیاده بگزاردم و چند دشمنان دین را در غزا سر از تن برداشتم و چند مجاهده ها کشیدم و چند خون جگرها خوردم، هیچ مقصودى حاصل نمى شود. هر چند بیشتر مى جویم، کمتر مى یابم. هیچ توانى گفت که کِى به مقصود برسم؟
شیخ گفت: جوانمردا! اینجا دو قدمگاه است: اوّل قدم، خلق است و دوم قدم، حق. قدمى برگیر از خلق که به حق رسیدى. مادام که تو در بند آن باشى که چه خورم که حلقم راخوش آید و چه گویم که خلق را از من خوش آید، از تو حدیثِ حق نیاید.
این رو حتما بخون. دوست دارم بدونی تو چه کثافتی دست و پا می زنیم. این لینک رو ببینید دیگه عمرا از KFC فراید چیکن نمی خورید.