دوش



یادت باشه دیشب همه اینا رو تو سعی کردی به من بدی، فکر می کنی من لیاقت داشتنشو دارم؟








دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندبیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردندچه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیبعد از این روی من و آینه وصف جمالمن اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجبهاتف آن روز به من مژده این دولت داداین همه شهد و شکر کز سخنم می​ریزدهمت حافظ و انفاس سحرخیزان بودواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادندباده از جام تجلی صفاتم دادندآن شب قدر که این تازه براتم دادندکه در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادندمستحق بودم و این​ها به زکاتم دادندکه برآن جور و جفا صبر و ثباتم دادنداجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادندکه ز بند غم ایام نجاتم دادند

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:50 ب.ظ http://dailynotes.blogsky.com

مطلب قبلیت حرف دل منم هست.تنهایی!
همیشه دوستش دارم اما نمی گذارند که تنها باشم.

کریم شفائی یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:58 ب.ظ http://www.jahanshahreman.persianblog.com

سلام دوست عزیزم!

"اگر نمی خواستی عاشق شوی، موهایت را چرا پریشان کردی؟"!

// راز این جادو را بر من بگشای،
ای ساحره سرزمین های بارانی عشق! //



کتاب شعر الکترونیکی " کریم شفائی " در آدرس:

www.jahanshahreman.persianblog.com

منتشر شد.

فقط کافی است وارد فضای وبلاگ شده و روی این سطر کلیک کنی:

اگر نمی خواستی عاشق شوی چرا موهایت را پریشان کردی شاعر کریم شفائی //
//
تا " تو را روی بال های بلندم بنشانم و
به آسمان هایی ببرم
که گردن آویز خدایش ستارگانی است که
نور از چشمان تو گرفته اند! "



می خواستم خواهش کنم سری بزنید و با نقطه نظرات خودتان مرا راهنمایی کنید.
من چشم انتظار عزیزان بزرگواری هستم که از بیان نقاط ضعف و قوت کار من مضایقه نکرده و مرا مدیون خود می کنند.

سپاسگزارم.

ریحان یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:04 ب.ظ

امیدوارم تونسته باشم همونی باشم که تو همیشه توصیفش می کنی....مهرداد من بی تابتم...

صنم سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:15 ب.ظ

اخی حوش به حالتون عجب تفالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد