پنجشنبه 8 تیر 1385

"در خجستگی و مبارکی ی رای گيری ی سوم تير و پيامدهايش" يا "جامعه، فقط رو به جلو حرکت می کند"، فرهاد جعفری

jafarifarhad@yahoo.com

۱)
«نظامی ها» به ناگاه و « از روی هوا و هوس» تصميم نمی گيرند تا همه ی امور و مقدرات کشوری را در يد با کفايت خود قرار دهند و سياست بازان و سياست پيشگان بی لياقت را کنار زنند!

بلکه خيز برداشتن و تصرف محض همه ی نهادهای اقتدار از جانب آنان، بر مبنای تحليل هايی ست که تسلط همه جانبه بر ابزارهای اعمال قدرت را «ضروری، فوری و بلادرنگ» می نماياند.

هانتينگتون می نويسد:نظاميان(و خانواده های شان)«آخرين حاميان وضع موجود» هستند.

۲)
نظاميان هر آنگاهی «با توسل به روش هايی نامتعارف»،راه خود را به سمت قدرت باز و مسير خود را از هرگونه مانعی پاکسازی می کنند که:

_ يا «تهديدی خارجی» موضوعيت يافته باشد
_ و يا «تهديدات داخلی» به مرحله ی نگران کننده ای رسيده باشند

و البته رخ می دهد که اضطرار و فوريت در به قدرت رسيدن نظاميان، حاصل جمع «تهديد خارجی» و «تهديدات داخلی» به نحوی توامان باشد.

۳)
فارغ از تهديد خارجی :

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
ديوانسالاری ی حاکم از حيث ابتلا به فساد، به طرز نگران کننده ای «فاقد بهره وری ی کافی» برای اداره ی کشور شده باشد.
( شمار برجسته ای از شعارهای چهره ی برگزيده در رای گيری ی سوم تير، متوجه فساد دولتی و متضمن وعده هايی برای مبارزه با ويژه خواری ی دولتی، مافياهای اقتصادی به ويژه در حوزه ی نفت، و آقازاده ها بود)

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
لشکر بيکاران به نحو نگران کننده ای، ثبات وضع موجود و «امنيت نخبگان حاکم» را تهديد کرده باشد.
( تازه ترين نرخ ارايه شده ی بيکاری توسط حاکمان ۵/۱۲درصد جمعيت کشور است. درحاليکه آمارهای غير رسمی که به حقيقت نزديکترند اعداد بالاتری را گواهی می کنند. با اين حال حتی اگر بپذيريم نرخ بيکاری همان است که نخبگان حاکم می گويند، نزديک به ۰۰۰/۰۰۰/۱۰ بيکار عليه وضع موجود آماده ی اعتراض اند)

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
بی کفايتی و بی لياقتی سياست پيشه گان و دولتمردان، به طرز نگران کننده ای «کفايت و کارآمدی ی ساخت سياسی» ی حاکم به عنوان «يک مدل پيشنهادی» را نزد افکار عمومی مخدوش کرده باشد.
( مدت هاست که ديگر بحث های مربوط به «مشروعيت و مقبوليت ساخت سياسی» در حوزه ی گفتمان عمومی قرار ندارد و به نظر می رسد که جامعه از مرحله ای که به اين پرسش می رسد و سپس تلاش می کند تا به پاسخی در اين زمينه دست يابد، عبور کرده است.به باور برخی حاکمان اين يک نشانه ی مثبت و ناشی از پذيرش مدل جمهوری ی اسلامی به شکل موجود است، اما به گمان نگارنده اين باور تا حد بسيار زيادی خوشبنانه است و نشانه های بسياری وجود دارند که اين برداشت برخی حاکمان را تاييد نمی کند)

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
اعتبار، محبوبيت و کاريزمای سياست پيشه گان حرفه ای (و در واقع همه ی پاره های سياسی ی حاکم) به نحو نگران کننده ای کاهش يافته و توان تاثيرگذاری بر افکار عمومی و نيز «رهبری ی توده ها» را از کف داده و اين کيفيت و خصلت را به منتقدان يا مخالفين واگذار کرده باشد.
( فقط يک نشانه که برای اثبات اين مدعا کافيست،اعلاميه ی اضطراری و شبانه ی «مردی با عبای شکلاتی» ست که درست ساعاتی پيش از رای گيری ی سوم تير صادر شد و ايرانيان را به شرکت هرچه گسترده تر و به وضوحی باورنکردنی به رای دادن به علی اکبر هاشمی ی رفسنجانی توصيه کرد؛ اما کمترين واکنش مثبت و موثری در پاره ی بزرگتر افکار عمومی برنيانگيخت. اگر ميزان محبوبيت محبوب ترين چهره ی نخبگان حاکم در چنين حدی باشد، وضع ديگر نخبگان حاکم در اين زمينه روشن است)


_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
نرخ تورم از سياست های اقتصادی ی سياست پيشه گان حرفه ای تبعيت نکرده و مطابق تازه ترين پيش بينی ها، موج تورمی ی جديدی در راه باشد که گمان می شود از طريق اعمال سرسختانه ی قدرت قابل اداره و مهار خواهد بود. آنها تعجب می کنند که چرا هر راهی که سياست پيشه گان آزمودند به موفقيت کمتری انجاميد!
(در اين باره به دستورات نظامی گونه ی دولتمردان امروز ايران و از جمله سخنگوی دولت دقت کنيد که همين دو روز پيش در مصاحبه ی هفتگی اش گفت: قيمت ها بايد به وضع سابق بازگردد. گويی قيمت ها سربازند و از افسران اطاعت می کنند!)

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
فقر و شکاف طبقاتی ی رو به گسترش، قبل از هر چيز «امنيت طبقات برخوردار» را که جملگی از عوامل و کارگزاران نظام سياسی(خودی ها) هستند به طرز نگران کننده ای تهديد کرده باشد.
(مدت هاست که ديدن يک خانم چادری با دست های پوشيده با دستکش های بلند گيپور، پشت فرمان اتوموبيل های بسيار گرانقيمت در ترافيک شهرهای بزرگ کشور که کمترين بهای آن معادل ۵۰۰ ماه يعنی ۴۱ سال حقوق يک کارگر و ۳۰۰ ماه يا ۲۵ سال حقوق يک دبير آموزش و پرورش است؛ ديگر يک صحنه ی غير عادی و تعجب برانگيز برای ايرانيان نيست و هيچکس با انگشت آن را به ديگری نشان نمی دهد!)

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
دانشجويان به عنوان «مخالفان هميشگی هر حکومت»؛ که هر لحظه آماده اند تا عليه ی محروميت ها و نابرابری ها به پا خيزند و حاکمان را وادار به برخوردهای خشن کرده و در وضعيت پيچيده ای گرفتار سازند؛ به نحو نگران کننده ای از اراده و خواست «نهاد های سنتی ی دانشجويی» تبعيت نکنند.
(«دفتر تحکيم وحدت» از برجسته ترين اين نهاد های سنتی ست که بعد از چند پاره شدن به طيف های گوناگونی که اکنون هيچيک يادآور هويت سنتی ی اين نهاد نيستند و شنونده ديگر با شنيدن نام آن قادر نيست موجوديتی را به خاطر آورد،اينک فاقد هرگونه توان رهبری ی جنبش های دانشجويی و شکل دهی به مطالبات آنهاست و تنها در نامی که ذيل برخی بيانيه های تشريفاتی و فاقد تاثير به چشم می خورد ،خلاصه می شود)

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
تماميت ارضی ی کشور در خطر قرار گرفته باشد و مطالبات قومی_منطقه ای_مذهبی که يا ريشه ای داخلی دارند و يا به نحوی متاثر از رويدادها و مداخلات خارجی هستند؛ روندی آنچنان فزاينده يافته باشند که احتمال «گسست درونی و پيوست بيرونی» را به طرزی نگران کننده افزايش داده باشد.
(آنچه با شدت بيشتری در آذربايجان و اغلب مناطق ترک نشين رخ داد و آنچه با شدت کمتری از آن در مناطق عرب نشين رخ می دهد و آنچه در شکلی «فعلا غير عمومی» در بلوچستان ايران رخ می دهد، از جمله ی همين روندهاست)

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
احتمال معامله ای سياسی ميان برخی نيروهای داخلی با برخی دولت های خارجی که متضمن منافع طرفينی باشد، به نحو نگران کننده ای ارزش ها و اصولی را که آنها به خاطرش جنگيده و کشته شده باشند را در معرض وجه المصالحه شدن قرار می دهد.
(آنها انکار نمی کنند که پيش از دستيابی ی شان به قدرت، گروهی آماده بودند تا همه ی ارزش ها و اصول را در معرض فروش بگذارند)

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
اعمال «اصلاحات روبنايی» ی کارگزاران پيشين که به انگيزه ی بالابردن ذخيره ی اجتماعی ی نظام حاکم و رفع تهديدهای داخلی و خارجی طراحی و اجرا می شوند؛ به نحو نگران کننده ای به «مطالبه ی اصلاحات زيربنايی و بنيادين» انجاميده باشد و در گمان آنان توقف چنين روندی تنها با به صحنه آمدن نظاميان ممکن و ميسر است.

_ نظاميان به عنوان آخرين حاميان وضع موجود، هر آنگاهی به قدرت می رسند که:
به طور خلاصه همه ی روش ها و ترفندهای معمول بازی ی سياسی برای هدايت و مهندسی ی افکار عمومی، پيشتر توسط سياست پيشه گان حرفه ای به کار گرفته شده و به هر دليل از کارآمدی افتاده باشند و ديگر نتوان با اعتماد به آنها، افکار عمومی را به پذيرش و تحمل وضع موجود راضی ساخت.

۴)
در چنين لحظه يا لحظاتی ست که «حزب نامرئی» مرئی می شود. سياست پيشه گان حرفه ای را به عقب می زند و خود به مرکز صحنه می آيد تا از طريق به رخ کشيدن اتوريته و اقتدار نظامی اش، پاکی و پالودگی ی اخلاقی اش، سلامت مالی و نفسانی اش، سختکوشی و کار شبانه روزی اش و نيز نظم و انظباط آهنين اش؛ افکار عمومی را متقاعد کند که:

«با آمدن او،بخش بسياری از مشکلات شان مرتفع خواهد شد و نيازی به تغييرات ساختاری، در آنچنان حدی که اکنون مطالبه می کنند نيست. نظام در فکر سامان بخشيدن به امور است و اگر مردمان کمی حوصله کنندآثار و نتايج مثبت آن را در زندگی ی خود خواهند ديد».

۵)
با اين حال، تجربه در بسياری از کشورهای آمريکای لاتين و برخی کشورهای حوزه ی مديترانه و نيز خاور دور نشان داده است که نظاميان در اغلب موارد بسيار ديرهنگام به صحنه می آيند يا اگر به موقع به صحنه می رسند، اغلب تغييراتی که در روال کاری ی ساخت سياسی و نحوه ی حکمرانی اش به وجود می آورند دارای چنان ماهيتی ست که:
چندان نمی پايد که آنان را وادار به«عقبگرد ، ترک صحنه و واگذاری ی مجدد امور به سياست پيشه گان» می کند.

اين بار اما؛ نه الزاما به همانهايی که پيش از او عهده دار رتق و فتق امور بودند.
چرا که اولآ: اگر بنا به اين بود، «آمدن او» ضرورت نمی داشت!
و ثانيآ:«برآمدن او» نيازمند به زير کشيدن حيثيتی ی کارگزارن پيشين،اذعان به بی لياقتی ها و ناشايستگی ی آنها و سپس کنار گزاردن آنهاست!
امری که مانع «دوباره بالا آمدن کارگزاران پيشين» در ميانمدت خواهد شد.

۶)
تاريخ ملل مملو از «حکومت موقت نظاميان» بوده است. نظاميانی که بر اين باور خوشبينانه بوده اند که: «جامعه» نيز نهادی چون «پادگان» است و اگر در پادگان می توان به حکم «چند ستاره» و «تعليمی» به خوبی و به درستی حکم راند، چرا نتوان در جامعه چنين کرد؟!

قابل درک است. اما در چنين لحظاتی از تاريخ، آنها از خاطر می برند که:
«پادگان شدن پادگان»، محصول «اراده ی جامعه» است و اگر «جامعه» آمادگی داشت تا به نحوی پادگانی اداره شود و به کفايت اين شيوه از حکومتداری باور داشت،هرگز پادگانی تاسيس نمی کرد!

فرجام پادگانی اداره شدن يک جامعه به ويژه در جهان معاصر، جز «نافرمانی و سرپيچی» نخواهد بود و چندان نخواهد پاييد که سرداران به سربازخانه ها باز خواهند گشت. يا «به ميل خود» و يا «در نتيجه ی به حداکثر رسيدن نافرمانی ها».

۷)
سرداران «به ميل خود» به سربازخانه ها باز نخواهند گشت. مگر چنان تغييراتی در روال کاری ی حکومت ايجاد کرده باشند که به مطالبات افکار عمومی پاسخ داده باشد و نظاميان را نسبت به درنگرفتن شورش ها و ناآرامی ها در نتيجه ی «دست به دست شدن قدرت» مطمئن کرده باشد.

در چنين فرضی، قدرت به نحو تازه ای توزيع خواهد شد و مناسبات نوينی بر جامعه حکومت خواهد کرد که خود از «تغييراتی در قوانين» و «متعادل شدن حقوق و تکاليف شهروندان» ناشی می شوند. در اين فرض برخی نخبگان پيشين حاکم که همچنان از اعتباری کافی برخوردارند، «اقليت نسبتا قدرتمند»ی در ساخت سياسی ی نوين خواهند بود.

اما در آن فرض که نظاميان «از سر اکراه وادار به بازگشتن به سربازخانه ها شوند»، نخبگان پيشين سهم درخوری از قدرت، نخواهند برد. چه؛ در اين فرض «دست به دست شدن قدرت» ناشی از اراده و تمايل ساخت سياسی و تحت مديريت او نيست و فرصت کارگذاشتن برخی مهره های خود در ساخت تازه، از وی سلب خواهد شد.

۸)
«رای گيری سوم تير» يک رويداد خجسته و فرخنده در مسير دموکراسی خواهی ی ايرانيان است. از اين جنبه که:

_ وزن و اعتبار واقعی ی «اصلاح طلبان حکومتی» (۵/۸ درصدی ها)را که تا پيش از آن ممزوج با وزن و اعتبار «دموکراسی خواهان اصيل» و از اين رو مبهم بود،به روشنی هر چه تمامتر آشکار ساخت. آنها را به پس راند و فرصت «معامله های سياسی ی درون حکومتی» بر سر ذخيره ی اجتماعی (که هرگز صاحب اش نبودند اما به آن تظاهر می کردند) را از اين جمع پيمان شکن گرفت.

_ طرف اصلی ی رقابت با جريان تمامت خواه بر سر رهبری ی افکار عمومی ی ايرانيان را از«اصلاح طلبان حکومتی» به «دموکراسی خواهان اصيل» تغيير و به «نخبگان محکوم» فرصت داد تا اگر شايسته باشند، مهار تغييرات و «تعيين سمت و سوی» آن را در اختيار بگيرند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


_ در کمترين زمان ممکن به افکار عمومی نشان داد که «لولوی راست حکومتی» ابزاری ساخته و پرداخته ی «چپ درون حکومتی» به منظور ايجاد مانع بر سر آن چنان تغييرات ليبرالی ست که به انزوا و گوشه نشينی ی چپ منتهی خواهد شد.
تنها از پس اين رويداد بود که بسياری دريافتند «راست سياسی ی درون حکومتی» هرگز آن هيولايی نيست که چپ تصويرش را می ساخت و منتشر می کرد و می گفت برای «بريدن زبان ها» و «پر کردن زندان ها» خيز برداشته است.

_ به بی اعتباری ی بازی ها و ترفندهای «اصلاح طلبان حکومتی» برای مهندسی ی افکار عمومی انجاميد و جملگی ی آنها را از حيض انتفاع انداخت.

_ آن دسته از روشنفکران «غير خودی» را که در آخرين لحظات به «خودی ها» پيوستند، مغبون ساخت و روشن کرد که فرجام «خودی شدن پيش از عموميت يافتن اين فرايند» و پيش از آنکه «منفعتی شامل حال همگان شود»چه هزينه ی گزافی در بر دارد.

_ سهم نمادين «روحانيون» در قوای سه گانه را از ۳ بر هيچ(تا همين چهار سال پيش)، به «۲ بر ۱» به نفع غير معممين کاهش داد و به رقابت های تازه ای مجال بروز داد که در حاشيه ی شکاف «دانشگاه_حوزه» شکل می گيرند.

_ روحيه و خصلت راديکالی ی ساخت سياسی در منازعه اش با جهان غرب را تا حداکثر ممکن افزايش داد . به گونه ای که وی را ناچار ساخت تا در جهت کسب حمايت داخلی، حداکثر مماشات ممکن را به خرج دهد.

جالب است که: اکنون پاره ای از ايرانيان خواهان توقيف يک روزنامه هستند و ساخت سياسی مايل به انتشار دوباره ی آن است!

جالب است که: اکنون پاره ای از ايرانيان خواهان جديت حکومت در برخورد با برخی مطالبات فدراليستی هستند اما ساخت سياسی در حال اصلاح و تصويب پاره ای از قوانين خود است که توهين به قوميت ها و مذاهب را جرم می داند!

و جالب است که:پاره ی «موسوم به اصلاح طلب حکومتی» در حال هرچه تنگ تر کردن دايره ی خودی هاست اما آن پاره ای که اکنون حکومت می کند، به اين اشتباه خود اعتراف می کند که در سال های گذشته بسيار سختگيرانه عمل کرده و بايد دايره ی خودی ها را با سلسله اقداماتی هر چه فراختر کرد!( در اين باره به مصاحبه ی يک روحانی به اسم منتجب نيا و عضو «شبه حزب اعتماد ملی» و از طرف ديگر به گفتگوی معاون امنيت داخلی ی شورای امنيت ملی و نيز سخنان اخير وزرای اطلاعات و کشور مراجعه کنيد)

۹)
اين، همه ی خجستگی و فرخندگی ی رويداد سوم تير ۸۴ نيست.تنها بخشی از آن است که من به نظرم می رسد و البته مجال و فضای طرح آن هم هست. وگرنه اين رويداد، خجسته تر از اينهاست که من می گويم.

«سوم تير» آستانه ی گشايش هايی ست که شيرينی و حلاوت آن را با اندکی تاخير و از پس حل مسالمت آميز يا غير مسالمت آميز«منازعه ی هسته ای ی ايران» درک خواهيد کرد.
که چندان؛ دور نيست.

اين حرف بيهوده ی دروغزنان را باور نکنيد که «ما به عقب برگشته ايم. بفرماييد! اين هم نتيجه ی عدم اعتماد به اصلاح طلبان حکومتی».
«جامعه، فقط رو به جلو حرکت می کند». مستندش هم اين جمله از شاملو ست:

«پيش از اين آينده به گذشته نباخته است، از اين پس هم نخواهد باخت».

Copyright: gooya.com 2016